داریم می رویم. اما من می نویسم. آنجا هم می نویسم. در کره ی ماه هم می نویسم. می نویسم چون نیاز دارم. می نویسم چون مطمئنم آنجا حتی با دیدن یک صحنه ی کوتاه هم متنی به ذهنم می رسد. باید بنویسم. باید تمرین کنم. روزی یک ساعت باید بنویسم و چندین ساعت بخوانم. من کسی بودم که موقع امتحان های ترم شب ها بیدار می ماندم تا کتاب بخوانم و روزها برای امتحان فردایم تلاش می کردم. من کسی هستم که در زنگ ریاضی کتاب می خوانم. زنگ ادبیات کتاب می خوانم. زنگ علوم کتاب می خوانم. زنگ ناهار کتاب می خوانم. من کسی هستم که کتاب خواندن را به هر اتفاق دیگری توی این دنیا ترجیح می دهم. پس چه دلیلی دارد که این بار اینطور نباشد؟ چه دلیلی دارد که این بار دوستانم را مقدم تر از کتاب هایم بدانم؟

من هیجان زده ام. کارهای انجام نداده ی زیادی دارم اما طبق معمول همه ی آن ها را گذاشته ام برای دقیقه ی نود. انجام دادن همه ی کارها در دقیقه ی نود همیشه باعث می شود عصبی شوم اما هر بار همین کار را انجام می دهم و هر بار هم لذت می برم. من هیجان زده ام و بدون فکر کردن به کارهای انجام نشده دارم کتاب می خوانم و می نویسم. من هیجان زده ام و احتمالا متن بعدی ام را از قطار برایتان بنویسم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها